Lectionary Calendar
Sunday, November 24th, 2024
the Week of Christ the King / Proper 29 / Ordinary 34
Attention!
For 10¢ a day you can enjoy StudyLight.org ads
free while helping to build churches and support pastors in Uganda.
Click here to learn more!

Read the Bible

کتاب مقدس

پیدایش 28

1  و اسحاق‌، یعقوب‌ را خوانده‌، او را بركت‌ داد و او را امر فرموده‌، گفت‌: «زنی‌ از دختران‌ كنعان‌ مگیر.2  برخاسته‌، به‌ فَدّانِ اَرام‌، به‌ خانۀ پدر مادرت‌، بتوئیل‌، برو و از آنجا زنی‌ از دختران‌ لابان‌، برادر مادرت‌، برای‌ خود بگیر.3  و خدای‌ قادر مطلق‌ تو را بركت‌ دهد، و تو را بارور و كثیر سازد، تا از تو امتهای‌ بسیار بوجود آیند.4  و بركت‌ ابراهیم‌ را به‌ تو دهد، به‌ تو و به‌ ذریت‌ تو با تو، تا وارث‌ زمین‌ غربت‌ خود شوی‌، كه‌ خدا آن‌ را به‌ ابراهیم‌ بخشید.»5  پس‌ اسحاق‌، یعقوب‌ را روانه‌ نمود و به‌ فدان‌ ارام‌، نزد لابان‌ بن‌ بتوئیل‌ ارامی‌، برادر رفقه‌، مادر یعقوب‌ و عیسو، رفت‌.

6  و اما عیسو چون‌ دید كه‌ اسحاق‌ یعقوب‌ را بركت‌ داده‌، او را به‌ فدان‌ ارام‌ روانه‌ نمود تا از آنجا زنی‌ برای‌ خود بگیرد، و در حین‌ بركت‌ دادن‌ به‌ وی‌ امر كرده‌، گفته‌ بود كه‌ «زنی‌ از دختران‌ كنعان‌ مگیر،»7  و اینكه‌ یعقوب‌، پدر و مادر خود رااطاعت‌ نموده‌، به‌ فدان‌ ارام‌ رفت‌،8  و چون‌ عیسو دید كه‌ دختران‌ كنعان‌ در نظر پدرش‌، اسحاق‌، بَدَند،9  پس‌ عیسو نزد اسماعیل‌ رفت‌، و مَحلَت‌، دختر اسماعیل‌ بن‌ ابراهیم‌ را كه‌ خواهر نبایوت‌ بود، علاوه‌ بر زنانی‌ كه‌ داشت‌، به‌ زنی‌ گرفت‌.

10  و اما یعقوب‌، از بِئرشَبَع‌ روانه‌ شده‌، بسوی‌ حران‌ رفت‌.11  و به‌ موضعی‌ نزول‌ كرده‌، در آنجا شب‌ را بسر برد، زیرا كه‌ آفتاب‌ غروب‌ كرده‌ بود و یكی‌ از سنگهای‌ آنجا را گرفته‌، زیر سر خود نهاد و در همان‌ جا بخسبید.12  و خوابی‌ دید كه‌ ناگاه‌ نردبانی‌ بر زمین‌ برپا شده‌، كه‌ سرش‌ به‌ آسمان‌ می‌رسد، و اینك‌ فرشتگان‌ خدا بر آن‌ صعود و نزول‌ می‌كنند.13  در حال‌، خداوند بر سر آن‌ ایستاده‌، می‌گوید: «من‌ هستم‌ یهوه‌، خدای‌ پدرت‌ ابراهیم‌، و خدای‌ اسحاق‌. این‌ زمینی‌ را كه‌ تو بر آن‌ خفته‌ای‌ به‌ تو و به‌ ذریت‌ تو می‌بخشم‌.14  و ذریت‌ تو مانند غبار زمین‌ خواهند شد، و به‌ مغرب‌ و مشرق‌ و شمال‌ و جنوب‌ منتشر خواهی‌ شد، و از تو و از نسل‌ تو جمیع‌ قبایل‌ زمین‌ بركت‌ خواهند یافت‌.15  و اینك‌ من‌ با تو هستم‌، و تو را در هر جایی‌ كه‌ رَوی‌، محافظت‌ فرمایم‌ تا تو را بدین‌ زمین‌ بازآورم‌، زیرا كه‌ تا آنچه‌ را به‌ تو گفته‌ام‌، بجا نیاورم‌، تو را رها نخواهم‌ كرد.»

16  پس‌ یعقوب‌ از خواب‌ بیدار شد و گفت‌: «البته‌ یهوه‌ در این‌ مكان‌ است‌ و من‌ ندانستم‌.»17  پس‌ ترسان‌ شده‌، گفت‌: «این‌ چه‌ مكان‌ ترسناكی‌ است‌! این‌ نیست‌ جز خانۀ خدا و این‌ است‌ دروازۀ آسمان‌.»18  بامدادان‌ یعقوب‌ برخاست‌ و آن‌ سنگی‌ را كه‌ زیر سر خود نهاده‌ بود، گرفت‌ و چون‌ ستونی‌ برپا داشت‌ و روغن‌ بر سرش‌ ریخت‌.19  و آن‌ موضع‌ را بیت‌ئیل‌نامید، لكن‌ نام‌ آن‌ شهر اولاً لوز بود.20  و یعقوب‌ نذر كرده‌، گفت‌: «اگر خدا با من‌ باشد، و مرا در این‌ راه‌ كه‌ می‌روم‌ محافظت‌ كند، و مرا نان‌ دهد تا بخورم‌، و رخت‌ تا بپوشم‌،21  تا به‌ خانۀ پدر خود به‌ سلامتی‌ برگردم‌، هرآینه‌ یهوه‌، خدای‌ من‌ خواهد بود.22  و این‌ سنگی‌ را كه‌ چون‌ ستون‌ برپا كردم‌، بیت‌الله‌ شود، و آنچه‌ به‌ من‌ بدهی‌، ده‌ یك‌ آن‌ را به‌ تو خواهم‌ داد. »

 
adsfree-icon
Ads FreeProfile