Lectionary Calendar
Sunday, November 24th, 2024
the Week of Christ the King / Proper 29 / Ordinary 34
Attention!
Tired of seeing ads while studying? Now you can enjoy an "Ads Free" version of the site for as little as 10¢ a day and support a great cause!
Click here to learn more!

Read the Bible

کتاب مقدس

دانيال 10

1  در سال‌ سوم‌ كورش‌ پادشاه‌ فارس‌،امری‌ بر دانیال‌ كه‌ به‌ بَلْطَشَصَّر مسمّی‌ بود كشف‌ گردید و آن‌ امر صحیح‌ و مشقّت‌ عظیمی‌ بود. پس‌ امر را فهمید و رؤیا را دانست‌.2  در آن‌ ایام‌ من‌ دانیال‌ سه‌ هفته‌ تمام‌ ماتم‌ گرفتم‌.3  خوراك‌ لذیذ نخوردم‌ و گوشت‌ و شراب‌ به‌ دهانم‌ داخل‌ نشد و تا انقضای‌ آن‌ سه‌ هفته‌ خویشتن‌ را تدهین‌ ننمودم‌.4  و در روز بیست‌ و چهارم‌ ماه‌ اول‌ من‌ بر كنار نهر عظیم‌ یعنی‌ دجله‌ بودم‌.5  و چشمان‌ خود را برافراشته‌ دیدم‌ كه‌ ناگاه‌ مردی‌ ملبّس‌ به‌ كتان‌ كه‌ كمربندی‌ از طلای‌ اوفاز بر كمر خود داشت‌،6  و جسد او مثل‌ زبرجد و روی‌ وی‌ مانند برق‌ و چشمانش‌ مثل‌ شعله‌های‌ آتش‌ و بازوها و پایهایش‌ مانند رنگ‌ برنج‌ صیقلی‌ و آواز كلام‌ او مثل‌ صدای‌ گروه‌ عظیمی‌ بود.7  و من‌ دانیال‌ تنها آن‌ رؤیا را دیدم‌ و كسانی‌ كه‌ همراه‌ من‌ بودند رؤیا را ندیدند لیكن‌ لرزش‌ عظیمی‌ بر ایشان‌ مستولی‌ شد و فرار كرده‌، خود را پنهان‌ كردند.8  و من‌ تنها ماندم‌ و آن‌ رؤیای‌ عظیم‌ را مشاهده‌ می‌نمودم‌ و قوّت‌ در من‌ باقی‌ نماند و خرّمی‌ من‌ به‌ پژمردگی‌ مبدّل‌ گردید و دیگر هیچ‌ طاقت‌ نداشتم‌.9  اما آواز سخنانش‌ را شنیدم‌؛ و چون‌ آواز كلام‌ او را شنیدم‌، به‌ روی‌ خود بر زمین‌ افتاده‌، بیهوش‌ گردیدم‌.

10  كه‌ ناگاه‌دستی‌ مرا لمس‌ نمود و مرا بر دو زانو و كف‌ دستهایم‌ برخیزانید.11  و او مرا گفت‌: «ای‌ دانیال‌ مرد بسیار محبوب‌! كلامی‌ را كه‌ من‌ به‌ تو می‌گویم‌ فهم‌ كن‌ و بر پایهای‌ خود بایست‌ زیرا كه‌ الا´ن‌ نزد تو فرستاده‌ شده‌ام‌.» و چون‌ این‌ كلام‌ را به‌ من‌ گفت‌ لرزان‌ بایستادم‌.12  و مرا گفت‌: «ای‌ دانیال‌ مترس‌ زیرا از روز اول‌ كه‌ دل‌ خود را بر آن‌ نهادی‌ كه‌ بفهمی‌ و به‌ حضور خدای‌ خود تواضع‌ نمایی‌ سخنان‌ تو مستجاب‌ گردید و من‌ به‌ سبب‌ سخنانت‌ آمده‌ام‌.13  اما رئیس‌ مملكت‌ فارس‌ بیست‌ و یك‌ روز با من‌ مقاومت‌ نمود و میكائیل‌ كه‌ یكی‌ از رؤسای‌ اولین‌ است‌ به‌ اعانت‌ من‌ آمد و من‌ در آنجا نزد پادشاهان‌ فارس‌ ماندم‌.14  و من‌ آمدم‌ تا تو را از آنچه‌ در ایام‌ آخر بر قوم‌ تو واقع‌ خواهد شد اطّلاع‌ دهم‌ زیرا كه‌ این‌ رؤیا برای‌ ایام‌ طویل‌ است‌.»15  و چون‌ اینگونه‌ سخنان‌ را به‌ من‌ گفته‌ بود به‌ روی‌ خود بر زمین‌ افتاده‌، گنگ‌ شدم‌.16  كه‌ ناگاه‌ كسی‌ به‌ شبیه‌ بنی‌آدم‌ لبهایم‌ را لمس‌ نمود و من‌ دهان‌ خود را گشوده‌، متكلم‌ شدم‌ و به‌ آن‌ كسی‌ كه‌ پیش‌ من‌ ایستاده‌ بود گفتم‌: «ای‌ آقایم‌ از این‌ رؤیا درد شدیدی‌ مرا در گرفته‌ است‌ و دیگر هیچ‌ قوّت‌ نداشتم‌.17  پس‌ چگونه‌ بنده‌ آقایم‌ بتواند با آقایم‌ گفتگو نماید و حال‌ آنكه‌ از آن‌ وقت‌ هیچ‌ قوّت‌ در من‌ برقرار نبوده‌، بلكه‌ نفس‌ هم‌ در من‌ باقی‌ نمانده‌ است‌؟»18  پس‌ شبیه‌ انسانی‌ بار دیگر مرا لمس‌ نموده‌، تقویت‌ داد،19  و گفت‌: «ای‌ مرد بسیار محبوب‌ مترس‌! سلام‌ بر تو باد و دلیر و قوی‌ باش‌!» چون‌ این‌ را به‌ من‌ گفت‌ تقویت‌ یافتم‌ و گفتم‌:«ای‌ آقایم‌ بگو زیرا كه‌ مرا قوّت‌ دادی‌.»20  پس‌ گفت‌: «آیا می‌دانی‌ كه‌ سبب‌ آمدن‌ من‌ نزد تو چیست‌؟ و الا´ن‌ بر می‌گردم‌ تا با رئیس‌ فارس‌ جنگ‌ نمایم‌ و به‌ مجرّد بیرون‌ رفتنم‌، اینك‌ رئیس‌ یونان‌ خواهد آمد.21  لیكن‌ تو را از آنچه‌ در كتاب‌ حق‌ مرقوم‌ است‌ اطّلاع‌ خواهم‌ داد و كسی‌ غیر از رئیس‌ شما میكائیل‌ نیست‌ كه‌ مرا به‌ ضدّ اینها مدد كند.

 
adsfree-icon
Ads FreeProfile